برای پسرم...

این روزهای شیرین...

منتظر دختر بودیم..اما... خدای مهربون پسر هدیه داد. تازه وارد ماه 7 شده ام.همه چیز به لطف خدا تاحالا عالی بوده . خداجون پسرمون را به دستان توانای تومی سپاریم.
30 مهر 1394

اولین معجزه سال 94

آری ..خبرآمدن تو بودکودکم...در دومین آزمایش با بتای 1760 مطمدن شدم فرشته ای درراه است.خدایا به امید تو..
31 ارديبهشت 1394

شاید آمده باشی کودکم...

امروز بعداز حدود یکسال که تصمیم گرفتیم فرشته کوچکی از خدا هدیه بگیریم برای اولین بار دوخط روی بی بی چک دیدم...هرچند خط دوم کمرنگ بود.شکرت خداجون...دراین ثانیه ها فقط خودم می دانم وبس...آیا من مادر شده ام؟؟؟ خدایا خود واین کودک احتمالی وتمام زندگی وثانیه هایم را به تو می سپارم.یارم باش ..
29 ارديبهشت 1394

صدای پای سال نو

این روزها خبری نیست جز صدای پای سال نو..... مستاجر قبلی رفته وما در انتظار مستاجر جدید...خوب..بافرهنگ ..عالی... چقدراین بیت حافظ قشنگه.. بار غمی ک خاطر ما خسته کرده بود عیسی دمی خدا بفرستار وبرگرفت.
16 اسفند 1393

هفته فرهنگ وهنر

این هفته هفته تقریبا شلوغی بود.جشواره فیلم فجر بود که دیروز اختتامیه بود وما هم کمابیش پیگیر فیلما وماجراهاشون بودیم... شنبه رفتیم نمایشگاه فرش دستبافت..هرچی بگم از اون همه زیبایی که موج می زد کم گفتم...جادوی دست وطرح ونقشو رنگ.....اصلا نمیشد چشم برداری از تک تک فرشها...یه جورایی حس غرور وافتخارآدمو میگرفت داشتن چنین هنرمندان توانایی در خاک من ایران... قیمت خیلی بالا بود صد حیف که حق بافنده ها ادا نمیشه و دستمزد پایینی نصیبشون میشه در ازای ساعتها وماه های عمرشون.... یکشنبه رفتیم سینما فیلم خانه دختر از فیلمای جشنواره..خوب بود دوشنبه هم با مامان اینا رفتیم فیلم نزدیکتر ..خیلی لطیف وقشنگ بود. دغدغه این روزهای ما پیدا شدن یه زوج ...
23 بهمن 1393

زمستان......

دیرور رمستان آغاز شد .و امروز صفر به پایان رسید.. .امیدوارم همه دعاها مستجاب شده باشه تو این دوماه خاص .... زمستون پر باشه از برکت وباران ورحمت... عروسی ها دوباره سرمی گیره وشهر حال وهوای خوبی پیدا میکنه... این روزها طبق روال میگذرد..کلاس حافظ وساخت کیف چرم ومطالعه واینترنت.... دارم کتاب فروغ ابدیت میخونم...دوجلد پیرامون پیامبراکرم(ص)... تغییر این روزها تعطیلی کلاس یوگاست به دلیل مدیریت ناآگاه  وچی بگم......... مامان اینا هم همین روزا در خانه جدید مستقر میشن...بعداز یه جابجایی پر ماجرا... شب یلدا خونه آقاجون بودیم پیش مامان اینا...دایی اینا هم بودند. فکر نمی کردم بازم یه شب یلدا اونجا تجربه کنیم  رو...
2 دی 1393

روزهایی متفاوت

باردیگر محرم شد... امسال خونمون نزدیک مسجد هست..از پنجره اتاق گنبد سبز مسجد پیداست و من این را به فال نیک میگیرم. با همراهی همسر محترم شب تاسوعاو شب عاشورا رفتیم مسجد از ساعت 7 تا حدود 9...مراسم گرم وپرشوری بود .سراسر اانرژی مثبت...حس وحال خوبی بود. خلاصه یه عالمه واسه همه دعا کردم.خدایا بپذیر. بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند..
26 آبان 1393

شیر خوارگان حسینی

امروز از تلویزیون نی نی های نازنین را دیدم که اومده بودند مراسم شیرخوارگان حسینی...سال دیگه ماین موقع صبای ما هم کنارمونه.....ان شاءالله....
9 آبان 1393